یارم از من بی سببب رنجید و رفت
گریه را دید و برمن خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت
قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش
مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من
غنچه ای نشکفته را برچید و رفت
ولنتاین یعنی جسم و جانم مال تو
ولنتاین یعنی پرسش از احوال تو
ولنتاین یعنی از خودم من خسته ام
عشق من در ولنتاین به تو دل بسته ام
کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه می شود
عقربه ها دوتا یکی می پرند
اما همین که می روی
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانــــم را می گیرند ثانیه های بی تـــــو
ولنتـــــــ♥ـــــایـن مبـــــــارک
نظرات شما عزیزان: